چکه چکه
وحشت زده رو به آینه
از این غریبه ای که روبرویم نشسته.
یا هنوز خودم را نمیشناسم یا عوض شده ام
عوضم کرده اند
در یک شب سرد طوفانی مرا دزدیده اند به جایم دیگری را گذاشته اند
شاید هم از ترک های پی در پی ست
ترک های ظریف و بی اهمیت
که کم کم باز شده اند و دارم چکه چکه از کف میروم
دیگر به چیزی نمی آویزم. رویا نمیبینم. آرزویی را قدم نمیزنم
سرد و بی حس و خشک
وحشت زده ام از تصویر پیش رویم
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 11:3 توسط آدمیزاد
|
هر آدمی برای خودش دنیایی از عقاید، رفتار ها و احساساته. دنیایی که شاید برای دیگران بی معنی و گاهی خنده آور باشه، یه دنیای کوچیک دیوانگی...